اينهمه دنبالش گشتم هر شب براي رسيدن بهش دعا کردم نشد که نشد انگار باهام قهر بود يه روز که چشم براهش بودم ديدم جلوم نشسته و من همش دارم خدا خدا ميکنم نميدونستم زبون گله رو باز کنم يا از خوشحالي فرياد بزنم
حالا عشقه و قشنگياش بمونه اينم که آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا که نمي تونم هيچ کاري بکنم بابا من نميفهمم من احمقم
ميشه يکي جوابمو بده مردم خدا اااااااااااا