وبلاگ :
عاشقانه
يادداشت :
پيغام
نظرات :
0
خصوصي ،
69
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
شب اول
روز سختي بود از صبح سردرد داشتم دلتنگ بودم و بيقرار بعد از ظهر کمي گريه کردم اما خودم را کنترل کردم تب و لرز کردم و آنقدر تابلو غمگين بودم که همه متوجه شدن داشتم رانندگي ميکردم حس کردم پاهام زور نداره حتي گاز بده زدم کنار همش چشمم به ماه بود اخه حس کردم قشنگتر از ديشب شده خواستم دوش بگيرم نتونستم خواستم کتاب بخونم چشام خسته بود شعرمم نمي اومد فقط بي حال و غربت زده مات در رو ديوار فکر کردم شايد بد نباشه برنامه ريزي کنم اما قلم به دست و کاغذ سفيد تازه از صبح همش تو رختخواب بودم .............