نميدونم
ولي احساس ميکنم کسي رو که تو رويام نقاشي کرده بودم و اين همه مدت عکسش دستم بود و همه جارو دنبالش گشتم
همين جا بوده بغل گوشم...
چرا؟ من سوال دارم.
اينهمه دنبالش گشتم هر شب براي رسيدن بهش دعا کردم نشد که نشد انگار باهام قهر بود يه روز که چشم براهش بودم ديدم جلوم نشسته و من همش دارم خدا خدا ميکنم نميدونستم زبون گله رو باز کنم يا از خوشحالي فرياد بزنم
حالا عشقه و قشنگياش بمونه اينم که آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا که نمي تونم هيچ کاري بکنم بابا من نميفهمم من احمقم
ميشه يکي جوابمو بده مردم خدا اااااااااااا
حالم خوش نيست احساس ميکنم يه چيزي رو گم کردم يه چيزي کمه
اين عادت کردن نيست نه احمق نيستم يقين دارم عشقمه که جاش خاليه تو چي فکر ميکني
ميدوني داشتنت قشنگه خيلي حس کردنت اما از يه چيز ميترسم
مرسي که به حرفام گوش ميدي اينو اول گفتم چون يه روز ممکنه ازم متنفر بشي بعد ارزوي همچين لحظاتي رو داشته باشم نميدونم
راستي من هر وقت ميام اينجا
همه ي دست نوشتهارو دوباره ميخونم خيلي قشنگه
تو چي؟؟؟
اگه احساس کردي که 8مهر قشنگه
اگه خوشحالي که براي يه لحظم که شده آزادي؟
اگه دوس داري هرسال جشنش بگيري؟
اگه...
اينا همشون دليلش چيزي نميتونه باشه جز عشق
پس
عاشقتم...
شب قشنگي بود مبارکه
امروز يه اتفاق افتاد
يه اتفاقي که نبايد پيش ميومد
شک گمان
روز مرگم رسيده چون ديگه فعلا نميتونم ببينمش...
لعنت به رو راستي دررود بر دو رويي
لعنت به پاکي درورد بر ريا
لعنت به من درود بر دوري و فاصله
ناخواسته کاري کردم که فعلا همه چيز خراب شد.
با نديدنت و فراقت چه کنم؟
خود کرده را تدبير نيست
به قول خودت : خداحافظ
سلام
زياد مزاحم نميشم
فقط
خواستم بگم دو تاريخ باشکوه تو زندگيم پيش اومده که هم برام مقدسه و هم خوش احساس 29/6/89و1/7/89
آهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي
مردم دنيا!!!
من به عشق رسيدم
سايتون سنگين شده
ديگه به کوچه ي بينوا پلاک عاشق سرنميزني؟؟؟
ميگن چشماي شاهين تيزبينه ولي فکر کنم پروانه ي کوچولو رو نديدي
که به غروب خيره شده تا که برگردي.......................پس کي برميگردي؟
محال ممکن نيست نيستي
دوري نکنه بچگي کني؟ مي ترسم اگه بفهمه ميکشتم! ج نده اس نزن هستي ولي نيستي آخه بچم چي؟ آخه دوستم چي؟ بنظرت خيانته؟ من خيلي بدم... تو حيفي تو زيادي واسه من من به همين صدات راضيم قلبم داره در مياد نامردي! ببخش ديگه اينجوري نميشم بخدا حالم خيلي بده قهري باهام ؟ بيادتم.بفکرتم.
غم دوري مي خوام باورت کنم که هستي
تو اين حرفا اون چيزي که من حس کردم لمس کردي؟
وقتي نيستي نبودنتو به آغوشم ميگيرم.
من و خيالت...
زير بارون فقط بهم ذول ميزنيم تنها چيزي رو که ميتونيم حس کنيم تر شدنه.
نازش ميکنم بغلش ميگيرم بوسش ميکنم.
اما بازم...
خالي جات بخدا.
بهش گفتم کاش منم بتونم خيالمو پيش خيالت ببرم!
ديديم خيالت چشماش تر شدو ازم دور شد تا ميتونست دويد و دورتر شد.
فرياد زيادم خداااااااااايااااااا
يا تو بيا يا منو پيشش برسون!!!
الان...
تنها ملال من محال در آغوش گرفتنته
تو بگو چه کنم؟
ميگم يه سوال:
ما که ميدونيم بهم نميرسيم ؟
ميدونيم مال هم نميشيم ؟
مطمئنيم هيچ کاري ازدستمون بر نمياد ؟
پس اين اصرار براي چيه؟
نکنه ميخاي بگي که عاشقيم؟
دلم هواتو کرده
فدات بشم الهي
تاب دوريتو ندارم
ديگه اين جملات محدودم نميتوني راضيم کنه
الان خيلي دوست دارم بميرم
حداقل اينجوري مطمئنم اونور ماله من ميشي
