تو ي زندگي سعي کن مثل موجي باشي که يه آدم و به ساحل نجات پرت مي کنه نه مثل موجي که يه انسانو به کام مرگ ميکشه
تو زندگي سعي کن مثل يه بارون باشي که تو کوير تشنه ميباره نه مثل يه بارون که نابجا يه مزرعه رو خراب کنه
تو زندگي سعي کن هميشه خوب باشي تا وقتي هستي مثل يک دست پر خير و نگاه پر محبت باش مثل يه فرشته کوچولو زندگي کن
که محبتش خيلي بزرگه مثل يه پرنده آزاد که همه لذتش به پرواز و ديدن سرزمينش باشه
يک کسي که اگر هم نباشه جاش توي قلبا موندگاره کسي که داستان زندگيش زمزمه و لالايي شبهاست کسي که اگر زندگيش کوتاه هم باشه اما تومار خوبياش بلنده مثل يک شاهين باش با ابهت پر غرور با ارامش و هميشه تنها اما براي اينکه به خدا نزديکتر باشه هميشه بالا رو ميبينه و بالا پرواز ميکنه
اگه يکم فکر کني اگه يکم با دقت به اطراف نگاه کني ميفهمي
همه چيز يه بازيه داشتن و نداشتن بودن و نبودن
خواستن و نخواستن عشق و نفرت رضايت و نارضايتي
ما ها همه بازيچه ايم بازيچه دست احساسمون بازي کردنم براي بچه هاست هر کس که بچه تره احساسش بيشتره و هر کس که احساسش بيشتره قلبش پاکتره و آينه دلش زلال تر
هر کس که احساسش بيشتره بازيش هم توي اين دنيا بيشتره چون دنيا دوست داره با بچه ها بازي کنه ام فکرشو بکن اگه همه يه ريزه
هنوز حس بچگيشون رو داشتن دنيا ميتونست با اينهمه بازيگر چه نمايش قشنگي داشته باشه اگه حس کردي که بازيچه شدي اگه حس کردي از خودت قدرتي نداري دست به دست سرنوشت بده
تا اوجوري که دوست داري بچگي کني و به خاطر احترام سرنوشت هيچ بزرگي بهت حرف نزنه و بهت بد نگاه نکه
خدا کنه خدا که براي هر بچه اي يه سرنوشت ميفرسته
اون سرنوشتي و رقم بزنه که بچهه از اينکه دستش گير سرنوشته افتخار کنه و با ارامش بزرگ بشه ............
من که ياد گرفته بودم که چطور احساساتم رو کنترل کنم
من که داشتم حتي جنسيت خودم رو از دست ميدادم فقط داشتم ياد ميگرفتم آدم باشم
من که به خاطر کنترل احساسم چشم بروي آينده بسته بودم
من که از اين دنيا فقط آرامش بدون احساس داشتم چي
خوشبخت بودم يا بعد از اينهمه تلاش .................
ياد گرفتم که :
1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي کند.
2. با وقيح جدل نکنم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روحم را تباه مي سازد.
3. از حسود دوري کنم چون حتي اگر دنيا را هم به او تقديم کنم باز هم از من بيزار خواهد بود.
4. تنهايي را به بودن در جمعي که به آن تعلق ندارم ترجيح دهم.
5. عاشقم بودنم را پنهان گردانم تا جلوي افکار مريض اطرافيان باختن را تجربه نکنم..
اما...
ياد نگرفتم که چطور در مقابله احساساتم
بايستم.
برگه سبزيس از کلبه ي درويش:
سلام آقا شاهين
ميگم تاريخ تولدتون فکر کنم برام آشناس.
نه؟
آخه منم متولد بهمنم.... اما نه بيستو پنجمش ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام...
آره عزيزم کي ميتوني با هام تماس بگيري؟